کتاب رمان مرداب
10,000 تومان
برگی از این رمان را مرور می کنیم :
در همین شهر سرد و بی روح کمی دورتر از آپارتمان ” بیژن و مریم ” آن سوتر از مسجد سبز بزرگ بازهم خانه هایی وجود داشت که این بار مجلل تر و با شکوه تر خودنمایی می کرد .
این خانه ها از آن بخش شهر که از قشر متوسط و بیشتر آدمیانی که شهر را تشکیل می دادند تفاوت داشت . اینجا شمال شهر بود . نقطه ی بالایی شهر ، جایی فراتر از زندگی بیشتر انسان ها . اینجا فقط قشر خاص و اندکی از آدمیان زندگی می کردند همان هایی که دارای منصب ، قدرت و ثروت کلان بودند .
آن ها پادشاهان زمین محسوب می شدند هرچه را که اراده می کردند می توانستند در اختیار داشته باشند و همه چیز جهان در اختیارشان بود . آری ، آنان مالکان قدرت بودند . چقد فضای زیبایی برای زندگی آنان وجود داشت . آن ها بالاتر از دیگران در شهر زندگی می کردند . هر کس هوس رفتن به دیار آن ها را داشت باید از سربالایی بزرگی رد میشد . آن ها بودند که از بالا به مردمان می نگریستند .
همانند زندگی عادیشات آنجا که باز هم آنان سواره و جماعت بی شماری پیاده . آن ها سوار بر مرکب قدرت از بالا به فرودستان فخر می فروختند .
چه آب و هوای خوبی داشت آن نقطه از شهر ، هوایی پاک و تمیزتر از باقی این شهر سوخته . اگر هوا گرم بود آنجا هوایی مطبوع تر داشت . هوایی تازه و گوارا که عمق وجودشان را پر می کرد . آنان مالک همه زیبایی های دنیا بودند .
بخشی دیگر از متن کتاب:
در شهری خاموش و سرد که آپارتمانهایی بلند تمام سطح آن را پوشانده در قلب یکی از این خانهها زنی تنها زندگی میکرد، شاید به ظاهر و در اولین دیدار او اصلاً تنها نباشد خانهاش را نه تنهایی که دو فرزند و شوهری که همراه همیشگی او هستند پر کرده او سالیان درازی است که در میان افکارش به تنهایی زندگی میکند
تمام روزها و شبهایش را در میان همین شهر و حتی بسیار کوچکتر در میان همین خانه میگذراند، در خاطرش نیست چند سالی است که این زندگی را ادامه میدهد.
شمار روز و شبها از خیالش دور شده آنقدر این روزها را در ذهنش تکرار کرده که گاهی نمیداند ماهی از آن گذشته و یا سالی، حتی برخی روزها شمار ایام هم از خاطرش دور میشود و دو روز را با هم به اشتباه میگیرد.
گویی از همان بدو تولد در همین خانه بوده و فراتر از این را تا کنون ندیده است، دیوارهای خانه همانند میلههای آهنین در برابرش نقش میبندند و درِ خانهای که دروازههای سیاهچالش است،
روزها و شبها در افکارش همسر را زندانبان همین زندان دیده است شاید از نظر خیلی دور به چشم آید که این همسر فداکار و وفادار که همه زندگیاش را برای او و فرزندانش صرف کرده مثال زندانبانی باشد…
نظرهای کاربران
اولین نفری باشید که بررسی می کند “کتاب رمان مرداب”
اطلاعات فروشنده
- 3.00 امتیاز از 1 دیدگاه
هنوز دیدگاهی وجود ندارد